کد مطلب:154165 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:127

مختار فرمان قیام می دهد
پس از آنكه مختار از پیش آمد تازه آگاه گردید به سعید بن منقذ فرمان داد: برخیز و در پشت بام ها آتش برافروز تا دوستان از قیام و نهضت ما آگاه گردند، و تو ای عبدالله بن شداد بپاخیز و در میان شهر ندای یا منصور امت بلند كن؟ و شما ای سفیان بن لیل و قدامة بن مالك آوای یا لثارات الحسین دردهید، سپس فرمان داد زره و اسلحه مرا بیاورید.

ابراهیم پیشنهاد كرد چون ممكن است كسانیكه با ما بیعت كرده اند نتوانند خود را بما برسانند زیرا تمام میدانهای شهر را سپاه كوفه پر كرده است اگر صلاح می دانید من با كسانیكه همراه دارم در شهر گردش نموده و شعار دهم تا افراد را گرد آورده سپس نزد شما بیایم و هر كه نزد شما آمد همین جا بماند تا اگر سپاهی قصد شما را كند از شما دفاع كنند، مختار اجازه داد كه هدفش راتعقیب كند و فرمود: مبادا بسوی امیرشان بروی و یا با او بجنگ پردازی بلكه تا می توانی اقدام بجنگ نكن مگر جائیكه چاره نیست و دست بردار


نباشند و هر چه زودتر خود را بما برسان؟

ابراهیم بر حسب دستور مختار از پس كوچه ها می رفت تا به محله خویش رسید و تمام كسانش را كه آماده حركت بودند ولی قدرت نمی كردند با خود برداشت و برگشت، و در مراجعت نیز از شاهكوچه ها و خیابان دوری می كرد تا پاسی از شب گذشت و چون به مسجد سكون رسید در آنجا با یكدسته از سپاهیان زحر بن قیس رو به رو شد ولی فرمانده نداشتند، ابراهیم و همراهانش بر آنها حمله كردند و آن ها را متفرق ساختند آنان به سوی میدان كنده فرار كردند، ابراهیم آنان را تعقیب كرد تا وارد میدان شدند و در میدان هم با آنها جنگید و سپاهیان بكوچه ها فرار می كردند، سپس پرسید رئیس این سپاه كیست؟ گفتند: زحر بن قیس است، گفت: بنابراین ایشان را تعقیب نكنید.

ابراهیم براه خود ادامه داد تا به میدان اثیر رسید در آنجا سپاهی نبود لذا مدت زیادی در آنجا توقف كردند، سوید بن عبدالله منقری باخبر شد كه ایشان در این میدان قرار گرفته اند با خود اندیشید اگر باینها زخمی زنم نزد حاكم مقامی خواهم یافت، ابراهیم ناگهان متوجه شد كه با سپاهی رو به رو شده است، ابراهیم همراهان را گفت: پیاده شوید و با اینها بجنگید كه خدا شما را یاری خواهد كرد، یكباره بر آنها حمله كردند و در اندك زمانی آنان را متفرق ساختند، بعضی از همراهان ابراهیم پیشنهاد كردند خوب است این ها را تعقیب كنیم تا بیشتر ترس آن ها را فراگیرد؟ ابراهیم گفت: خیر؛ باید زودتر به نزد مختار برگردیم تا رفع تنهائی و وحشیت از او بشود حتی ممكن است جمعیتی با ایشان بجنگ پرداخته باشند، ابراهیم از آنجا عبور كرد و به مسجد اشعث رسید در آن جا اندكی توقف كرد سپس بخانه مختار رفت [1] .


[1] طبري 616:8 كامل 218:4.